حذف شکار از اقتصاد ملی در دوره قاجار
تاریخ ایران در عصر قاجار از دوران مهم به شمار میآید. تاریخ این سرزمین در این مقطع زمانی با گسستی چشمگیر روبهرو شد. گسستی که تاریخ سنتی ایران را به پایان رسانده و آن را به دوره جدیدی وارد میساخت و تاریخ این سرزمین کهن و سرنوشت مردمانش را با عصر جدید رقم زد. این باره قاره اروپا پس از پشتسر نهادن دوران تاریک قرون وسطی و روی آوردن به رنسانس و احیای دوباره گذشته خویش وارد عصر انقلابات صنعتی شده بود. پیشرفت سریع دولتها اروپایی در زمینه صنعتی به زودی آنان را در محور تحولات جهانی قرار داد؛ بهگونهای که تمدنهای کهن تاریخ ساز بشریت و از جمله ایران در پیرامون این محور جدید قرار گرفتند.
در میان شاهان قاجار ناصرالدین شاه (1313-1264 هـ ق) اولین شاهی بود که به خواسته اصلاحگران تن داد و درصدد اصلاح امور برآمد. در این میان نقش امیرکبیر را نمیتوان نادیده گرفت. امیرکبیر که خواهان ترقی ایران و قرار گرفتن کشورش در زمره دول معظمه بود، ناصرالدین شاه را ترغیب نمود تا در امور کشوری اصلاحاتی صورت دهد. امیرکبیر در واقع از کسانی بود که تردید و مقاومت شاهان قاجار برای پیشرفت و آبادانی کشور با استفاده از علوم فنون جدید را کاهش داد وی در نامهای به ناصرالدین شاه که برای ایجاد تغییرات در نظام سلطنتی مردد بود، چنین مینویسد: «این طفرهها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران و به این هرزگی،[مطمئنا] نمیتوان سلطنت کرد. گیرم که من ناخوش یا مُردم، شما باید سلطنت کنید یا نه؟ اگر شما باید سلطنت بکنید بسمالله! چرا طفره میزنید».1
البته اهمال و نادیده گرفتن شاه در اصلاح امور تنها مورد اعتراض امیرکبیر قرار نگرفت. در زمان ناصرالدین شاه کار به جایی رسیده بود که بهرغم پایین بودن آگاهیهای عمومی آن زمان، مردم به قدری از اوضاع آشفته نگران و عصبانی بودند که به هر طریق ممکن اعتراض خود را به شاه و دستاندرکاران حکومت اعلام کردند و اعتراض آنها تا آن حد پیش رفت که حتی در محل استراحت ناصرالدین شاه نیز نامه گلایهآمیزی از مردم تهران پیدا شد. در بخشی از این نامه آمده است: «ما به جان آمدهایم. این دفعه از آن دفعات نیست. تو را پارچه پارچه میکنیم. سهل است، نسل قاجار را از جهان بر میاندازیم.»2
بر اثر این گلایه و حتی تهدیدها بود که ناصرالدین شاه تن به اصلاح امور زد. از طرفی شاه هم تا اندازهای راغب بود؛ زیرا از طریق میتوانست قدرت از دست رفته شاهان قاجاری را تجدید کرده و بر استبداد و کنترل هر چه بیشتر خود بر امور بیفزاید. بنابراین ناصرالدین شاه به امیرکبیر اجازه داد تا در ظاهر برای رفاه حال رعیت و مملکت و در باطن برای تحکیم پایههای قدرت شاهی دست به اقدامات ترقیجویانهای بزند. بدون شک اصلاحات امیرکبیر که با اعمال محدودیتها و لگامزنی بر ستمگریهای درباریان و قدرتهای استعماری بود چندان خوشایند نبود، به همین سبب اقدامات وی با دسیسهچینی عوامل داخلی و خارجی مواجه گردید. چنان که به سعایت از امیرکبیر نزد شاه منجر شد و منجر به قتل امیرکبیر شد و به گونه امیرکبیر این چنین مزد زحمات و ترقی خواهی خویش را دریافت نمود.
با مطالعه اجمالی روحیات و اخلاق ناصرالدین شاه متوجه میشویم، با توجه به آنکه ناصرالدین شاه از هوش و استعداد بالایی برخوردار بوده است و مرتب شعار اصلاحات و لزوم آن را در عرصه حکومتی و روابط بینالمللی و جهانی میداد و همه را موظف به برنامهریزی در این راستا کرده بود، اما چون اداره همه امور کشور بهرغم وجود مسوول در هر زمینه بر عهده خود وی بود و حرف اول و آخر را خودش میزد، هر گونه اصلاحاتی را مانع استبداد مطلق خویش میپنداشت و گفتههایش در حد شعار باقی میماند.3
ناصرالدینشاه نسبت به همهکس و همه چیز شک میکرد بهعنوان نمونه در پاسخ به تقاضای تعدادی از جوانان که درخواست تشکیل کلوپی را داشتند نامهای به نایبالسلطنه نوشت و آنان را از این کار منع کرد در بخشی از نامه شاه آمده است: «جوانان معقول بسیار غلط کردهاند که ایجاد کلپ (کلوپ) میخواهند بکنند. اگر همچو کاری بکنند، پدرشان را آتش خواهم زد. حتی نویسنده این کاغذ به اداره پلیس، باید مشخص شده، تنبیه سخت شود که من بعد از این فضولیها نکنند.»4
البته در راه تحقق نیافتن اصلاحات امیرکبیر در زمان ناصری نقش درباریان نیز مشهود است. به اعتقاد یکی از سیاحان غربی که در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمده: «یکی از موانع و مشکلات بزرگ پیشرفت و تجدید حیات ایران فساد کلی است که در طبقات حاکمه این کشور وجود دارد. بسیاری از مقامات عالی رتبه و مهم این کشور فاسد هستند و به کشور خود به انواع مختلف خیانت میکنند متاسفانه کوچکترین اثری از میهندوستی در وجود آنها دیده نمیشود. با گرفتن رشوه و باج در مقابل هر اقدامی که ایران را در راه ترقی به جلو میبرد مخالفت میکنند. به مملکت خود و به شخص شاه خیانت میورزند و با هر نقشه و طرحی که شاه برای استخراج معادن و به کار انداختن چرخهای اقتصاد کشور بخواهد بکند مخفیانه مخالفت کرده و در آن کارشکنی مینمایند. دربار ایران و هیات آن مرکز دسیسه است و گاهی مقامات عالی رتبه وقتی از تحریک و مخالفت نتیجهای نمیگیرند و تصمیم قاطع شاه را در اجرای طرحهای خود میبینند از در دیگری وارد میشوند. آنها پولهایی را که شاه برای کارهای عمرانی و پیشرفت اقتصادی تخصیص میدهد، چنان ماهرانه به جیب خود سرازیر مینمایند که شاه پس از چندی از پیشرفت کارها مایوس گردیده و دیگر حاضر نمیگردد که پولهای خود را به جای کارهای عمرانی و پیشرفت به کیسه مقامات حریص و طماع خود بفرستد.»5
مانع دیگری که سر راه ترقی و پیشرفت ایران قرار داشت. رقابت شدید میان انگلستان و روسیه در آن کشور است. مخصوصا مداخلات جدی روسها در اوضاع داخلی ایران به منظور آنکه هر اقدام مترقی خواهانهای را در این کشور عقیم بگذارند؛ زیرا هرگونه اقدامی که باعث تقویت ایران شود، نقشه بلعیدن و چاپیدن ایران توسط روس و انگلیس را با مشکل مواجه میسازد.6 با وجود موانع شخصی ناصرالدین شاه، توطئههای درباریان و نقش قدرتهای روسیه و انگلیس، مردانی از ایران که خواهان پیشرفت ایران هستند دست از تلاش برنداشته و درصدد برمیآیند تا شاه را به ترقی و پیشرفت متمایل کنند. به نظر آنان یکی از راههایی که میتوانست شاه را به ترقی متمایل سازد سفر به کشورهای اروپایی بود.
ابتکارات مشیرالدوله، میرزا حسینخان سپهسالار، برای ترقی ایران سبب شد تا وی در تلاش برآید تا شاه را با اهداف خود همسو کند. یکی از راههای تحقق این هدف سفر شاه به فرنگ بود.
عبدالله مستوفی در کتاب خود انگیزه مشیرالدوله را چنین بیان میکند: «مشیرالدوله با این قصد شاه را به فرنگ میبرد که ترقیات مادی و معنوی اروپا را که از اثر حکومت مقننه در کشورهای این قطعه دنیا حاصل شده است، به رأی العین مشاهده کند و از کاری که به اجرای آن گرفته پشیمان نکنند. پیشرفت و طرز اداره ممالک خارجه را ببیند و بداند که سایرین چگونه کشورداری میکنند تا وقتی که به ایران برمیگردد، به مطالبی که از در خیر و صلاح عامه پیشنهاد خواهد کرد، بیشتر اهمیت بدهد.» 7
در این میان اروپاییان نیز درصدد بودند تا شاه ایران از سرزمین و پیشرفتهای آنان دیدن بهعمل آورد؛ «هم دستگاههای سلطنتی اروپا و هم مردمان عادی آنجا شاه را با اندکی تفریح و تفنن و نیز با کبر و افاده که مختص اروپای بالنده اواخر قرن نوزدهم بود، تحویل گرفتند. اروپا میخواست تمامی جمال و جلال خود را با بوق و کرنا به رخ پادشاهان حیران ایران بکشد و در عوض ستایش بهتزده او را به چشم ببیند.» 8
اگر بخواهیم انگیزه مطامع شخصی و عیاشی ناصرالدین شاه را برای سفر به اروپا نادیده بگیریم، وی در صدد برآمده بود تا از طریق این سفر به اوضاع کشور سر و سامان دهد. شاه قبل از عزیمت به سفر علت مسافرت خود را چنین بیان میدارد: «هدف از مسافرت به اروپا برای بهبود و تدارک و مسائل ترقی قشون و از قبیل اسلحه و مهمات و مشاق و غیره است و اکنون در آینده بهبود وضع قشون را بر دمه خود لازم و حتم میشمارد.» 9
اهمیت سفر شاه به فرهنگ به گونهای تلقی میشد که مشیرالدوله که مشوق اصلی شاه برای سفر به فرنگستان بود، این سفر را «سرمایه امید ایران» 10 میدانست.
ناصرالدین شاه در مجموع سه سفر به فرنگ (اروپای آن زمان) داشت. در اولین سفر خارجی وی در سال 1290 ق و به دعوت امپراتور اتریش، فرانسوا ژوزف اول، برای بازدید از نمایشگاه بینالمللی وینه (وین) صورت گرفت که ناصرالدین شاه به همراه جمعی از شاهزادگان، درباریان و میرزا حسینخان سپهسالار از راه روسیه به اروپا رفته و از کشورهای آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه، سوئیس، ایتالیا، اتریش و عثمانی (ترکیه امروزی) دیدن کرد.
اما آنچه در این سفرها به آسانی به چشم هر بینندهای میخورد، هزینه فراوان این سفرها بود. طبیعت راحتطلب و شکمباره شاه ایجاب میکرد که وسایل سفر او از هر حیث کامل باشد به همین جهت عمله آشپزخانه و آبدارخانه او، هر چه ابتکار و امکان در قوه داشتند به کار میبردند تا اسباب سفر را کامل کنند. هزینه هنگفت این سفرها باری بزرگ بر دوش مردم بود. پول آن با گرو رفتن منابع درآمد ملی دولت مثل گمرک تامین میشد.11
مشیرالدوله و افرادی نظیر وی به زودی نتایج آن سفرهای شاه به فرنگ را مشاهده کردند؛ «سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا و مطالعه در وضع حکومت کشورهای اروپا او را به ادامه اصلاحاتی که قبل از سفر به اروپا آغاز نموده بود، ترغیب کرد.» 12
اگر چه سفر اول و دوم ناصرالدین شاه به فرنگ با هدف آشنا ساختن وی با پیشرفتهای غرب و تمایل شاه به اصلاحات بود، اما سفر سوم این انگیزه را نداشت. این سفر که آخرین سفر شاه به خارج از کشور بود با تلاشهای امینالسلطان و هماهنگیهای او با انگلیس صورت گرفت. انگلیسیها در این سفر امتیازات سنگینی از ناصرالدین شاه دریافت کردند و او نیز که غرق در مظاهر غربی شده بود به قول خودش برای رونق بازارها و کارهای اقتصادی و تجاری ایران دست انگلیسیها را به گرمی فشرده و امتیاز راهآهن و تراموا، کشتیرانی در رود کارون، تاسیس بانک شاهنشاهی، راه شوسه اهواز به تهران، لاتاری و رژی را به آنان واگذار کرد و به خیال خام خود شاهکاری اصولی انجام داد.
به خوبی نمایان شد که سفرهای شاه به اروپا تنها برای مصالح شخصی شاه صورت گرفت و نتیجهای جز تحمیل امتیازات و قراردادهای ننگین بر دوش مردم ننهاد. این امتیازات آثار مخرب دیگری نیز داشت و آن این بود که حضور فرنگیان را نیز زیاد کرد و مهمتر از آن به اتباع شاه فرصت داد تا با سرعت بیسابقهای در داخل و خارج با یکدیگر در ارتباط باشند. برای پادشاهی آن چنان نگران تاج و تخت و درگیر نگهداری خاک مملکتش از تهدیدات خارجی، طبیعی بود که حضور عینی این همه اجنبی مخاطرهای اجتنابناپذیر برای ثبات اجتماعی و تداوم سیاسی به شمار میآید. شاه تقریبا از ابتدای سلطنتش اعتقادی تقدیری به عدم توانایی اتباعش در فراگیری رموز تکنولوژی جدید داشت و این تلقی اینکه تشدید هم شده بود. با همه شیفتگیاش به غرب و با وجود آن همه خودآموزی حاصل از ساعتهای متوالی خواندن سفرنامهها و متون ملالآور جغرافی، گویی سنتپرستی باطنیاش مردم ایران را صرفا پیشهور و کاسب کار میدید. افرادی که فقط میتوانند به حرفه پدرانشان اشتغال ورزند و نمیتوانند از ضوابط قدیمی جامعه تبری جویند. (ارزش خالص فعلی)
به زودی سفرهای شاه نه تنها دید وی را نسبت اصلاحات تغییر نداد بلکه شاه را نسبت به آنها بدبین کرد. تحمیل هزینههای گزاف سفر بر دوش مردم و انعقاد قراردادها و اعطای امتیازاتی که ناصرالدین شاه تصور میکرد باعث رونق کشور میگردید و سبب شد تا موجی از نارضایتی در میان جامعه شکل گیرد. میرزا آقاخان کرمانی در یکی از اشعار خود ناصرالدین شاه را مورد سرزنش قرار داده است.
سه نوبت شتابید سوی فرنگ نیفزود او را به دل عار و ننگ
چو محو شکار است و محو خوشی کجا داند آیین لشکرکشی14
سفرهای ناصرالدین شاه همچنین سبب شد که واردات کالا به کشور بیشتر و صادرات کمتر شود. سرازیر شدن کالاهای مصرفی و لوکس به بازارهای ایران به زودی صنایع داخلی را کنار زد و بازار را تصاحب خود درآورد و موجی از ناامیدی را در صنعت تولیدی کشور ایجاد کرد که خود را یارای مقابله با کالاهای خارجی نمیدید.
به زودی ناصرالدین شاه در اثر فشارهای دولتهای روس و انگلیس که خواهان ایرانی ضعیف و فاقد کارآیی بودند و همچنین به دلیل فساد و کارشکنی درباریان، اصلاحات را به فراموشی سپرد و حتی به آن بدبین شد. این بدبینی تا حدی بود که نه تنها دیگر خود به سفرهای اروپایی نرفت بلکه دیگران را نیز از آن منع میکرد. وی طی نامهای مخالفت خود را با سفرهای خارجی چنین بیان کرد: «خیلی خیلی بد است پای ایرانی به این جور جاها باز شود. اگر جلوگیری نشود بعد از این البته 10 هزار 10 هزار به فرنگستان برای دیدن کردن خواهند رفت و خیلی خیلی اثر بد خواهد داشت.» 15
پینوشتها:
1- عباس رمضانی، ناصرالدین شاه قاجار، تهران، انتشارات ترفند، چاپ اول، 1383، ص28
2- فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت تهران، روشنفکران، [بیتا]، ص 23
3- عباس رمضانی، پیشین، ص 76
4- فریدون آدمیت، پیشین، ص 27
5- س.ج.بنجامین، ایران و ایرانیان، ترجمه محمد حسین کردبچه، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ اول 1363، ص 353
6- همان
7- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 1، تهران، کتاب فروشی زوار، 1360 ش، ص 351، همچنین ناصرالدین شاه، سفرنامه ناصرالدین شاه، اصفهان، انتشارات اندیشه اصفهان، 1343، ص 2
8- عباس امانت، قبله عالم: ناصرالدین شاه و پادشاهی ایران (1313-1247)، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نشر کامه، 1383، ص 553
9- سفرنامه ناصرالدین شاه، ص 2
10- فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، 1351، ص 16
11- محمد، احمد پناهی، ناصرالدین شاه فراز و فرود استبداد سنتی در ایران، تهران، انتشارات نمونه، چاپ اول 1377، ص 261
12- علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، نشر افکار، چاپ پنجم، 1374، ص 191
13- عباس امانت، پیشین، ص 558
14- مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج 1، تهران، علمی، 1373، ص 189
15- تقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران (از آغاز تا مشروطیت، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1363، ص 776)